صدایت میزنم
آرام ٬ بی دلیل...!
برگرد و از سر شانه ات
نگاهم کن !
قرارمان یادت هست ؟
بیقراری هایمان چی ؟؟؟
قرارمان این نبود...
بیقراری هایمان هم...
بی تاب یک نگاه و یک تبسم گذرا ....!!
و سر انگشتی
که به من نشانی از راه دهد
راهم کج کوره راهیست
هرچه میروم به هرسو
بن بست کوچه ایست
بر که میگردم
راه پر پیچ و خم است
نمیرسم به تو
صدایم کن...
صدایم کن از خم کوچه ائی آشنا
به صدای آشنایت
نا آشناترین شده ام
و به نگاه غریبانه ات
غریبه ترین رهگذر ...!!
و من از پنجره ی بسته ی تنهایی ها به کدامین رویا با تو از روشنی روز دگر خواهم گفت؟ تو مرا میدانی، تو مرا می فهمی٬ و من از خجلت تکرار غمت داغی از تاریکی، بر دل خود دارم... تو به من می گویی: «آنچه بگذشت، گذشت…» ولی از آمدن فردایش ترسانم... روزی، همچون دیروز... روزی، همچون امروز... که به تکرار مکرر باقی است به کدامین باور، من به تو خواهم گفت کز پس فرداها بهترین روز خدا خواهد بود؟؟؟
نیستی. من تمام درد و غمم را میگذارم به حساب نبودن تو.
حتی اگر اصرار هم کردم برنگرد که نفهمم بودنت هیچ دردی از من دوا نمیکند.
می شود رنگ نگاه یاس را
با نگاه آبیت پیوند داد
می شود در باغ ، هم پای نسیم
به شقایق یک سبد لبخند داد
می شود با بال سرخ عاطفه
تا فراسوی افق پرواز کرد
می شود با یاری حسی لطیف
عشق را با یک تپش آغاز کرد
می شود در مرز یک آشفتگی
جان فدای غنچه ای تنها نمود
می شود با دستی از جنس بهار
تک تک پروانه ها را تاب داد
می شود با جرعه ای از اشک شوق
باغ سرخ لا له ها را آب داد
می شود با یک نگاه ماندگار
از طلوع شهر رویا شعر گفت
می شود گلهای دل را آب داد
می شود تا آبی دریا شکفت
می شود در جاده های آرزو
مثل بید پاک و مجنون تاب خورد
می شود قویی غریب و تشنه بود
از لب دریاچه دل آب خورد
می شود از شهر پاک پنجره
سوی حسی ماندنی پرواز کرد
می شود هم بازی پروانه شد
برگهای لادنی را ناز کرد
می شود یک شاخه گل را هدیه داد
می شود با خنده ای پایان گرفت
می شود یک تکه ابر پاک بود
می شود آبیشد و پایان گرفت
پس بیا دنیای پاک قلب را
جایگاه رویش گلها کنیم
با نگاهی روح را رنگی کنیم
با تبسم خانه را زیبا کنیم
معنی این حرفها یعنی بیا
از تمام کینه ها عاری شویم
زخم یک پروانه را درمان کنیم
در کویر سینه ای جاری شویم
تو رفتی رد پایت در دلم ماند شکوه خنده هایت در دلم ماند دلم را با سحر خوش کرده بودم غروب ماجرایت در دلم ماند شریک درد هایم بودی اما غم بی انتهایت در دلم ماند هزار و یک شبم چون باد بگذشت طنین قصه هایت در دلم ماند سپردی سر نوشتم را به پاییز بهار با صفایت در دلم ماند علی رغم سکوت ساده من سفر کردی صدایت دردلم ماند و حالا مثل یک رویای برفی تو رفتی رد پایت در دلم ماند
بگو چرا داری گریه میکنی؟ از دست سرنوشت چرا غرق در اشکی؟ به خاطر تنهایی عقل گفت که دشوارتر از مردن چیست ؟ عشق فرمود فراق از همه دشوارتر است . متین ترین کلمه عشق است جذاب ترین کلمه آشنایی است پاک ترین کلمه وجدان است زشت ترین کلمه خیانت است بدترین کلمه بی وفایی است سخت ترین کلمه تنهایی است و تلخ ترین کلمه جدایی است راز سکوت را نم نم اشک میداند و راز تنهایی عشق را خلوت شب
روزای سخت نبودنه با تو خلاء امیدو تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه میشد همنفسم میشد سایه ی سردم تو رو میدیدم از اونور ابرا که میخوای سر سری از من رد شی آسمونو بی تو خط خطی کردم چی جوری میتونی اینقده بد شی چی جوری میتونی اینقده بد شی سکوت قلبتو بشکنو برگرد نذار این فاصله بیش تر از این شه نمیخوام مثله گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه سکوت قلبتو بشکنو برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثله گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه روزای سخته نبودن با تو دور نبودنتو خط کشیدم تازه میفهمم اشتباهم این بود چهره ی عشقمو غلط کشیدم عشق تو دار و ندار دلم بود اومدی دار و ندارمو بردی بیا سکوتتو بشکن و برگرد که هنوزم تو دل من نمردی که هنوزم تو دل من نمردی سکوت قلبتو بشکنو برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثله گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه سکوت قلبتو بشکنو برگرد نذار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثله گذشته که رفتی دوباره آخر قصه همین شه سکوت
زیباترین نگاه . نگاه عاشقانه و معصومانه تو بود!
زیباترین سخنی که شنیدم . سکوت دوست داشتنی تو بود!
زیباترین احساساتم . گفتن دوست داشتن تو بود!
زیباترین انتظار زندگیم . حسرت دیدار تو بود!
زیباترین لحظه زندگیم . لحظه با تو بودن بود !
زیباترین هدیه عمرم . محبت تو بود !
زیباترین تنهاییم . گریه برای تو بود !
زیباترین اعترافم . عشق تو بود !
من خسته ترین واژه ملموس غروبم
کاش در این فرصت سبز یک نفر درد مرا می فهمید
آنگاه که خنده بر لبانت میمیرد / چون جمعه پاییز دلم میگیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو / امروز دلم بهانه ات میگیرد
به او بگویید دوستش دارم به او که قلبش به وسعت دریاییست
که قایق کوچک دل من در آن غرق شده . به او که مرا از این
زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد . و چشمهایم
را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد .
*********************************************************
عاشق شدم دوباره دلم چه بی قراره
شدم اسیر چشمات دل کندنم محاله
انگار تموم شبهام پر شده از ستاره
باور نمیکنم من این عشقه یا خیاله
این عشقه یا خیاله ؟؟؟