دنیای تنهایی من " محفل تنهایی شما "

به خاطر آدمهایی که دیگه ردی ازشون نیست ، به خاطر لحظاتی که دیگه مال من نیست

دنیای تنهایی من " محفل تنهایی شما "

به خاطر آدمهایی که دیگه ردی ازشون نیست ، به خاطر لحظاتی که دیگه مال من نیست

اسمان

در کلاس ادبیات معلم گفت: فعل رفت را صرف کن رفتم ..رفتی.. رفت ساکت میشوم میخندم ولی خنده ام تلخ میشود استاد داد میزند خب بعد ادامه بده و من میگویم: رفت… رفت… رفت رفت و دلم شکست غم رو دلم نشست رفت شادیم بمرد شور از دلم ببرد رفت ..رفت ..رفت و من میخندم و میگویم.. خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است کارم از گریه گذشته است به آن میخندم


کاری از دوست عزیزم اسمان

نظرات 4 + ارسال نظر

مثل مهتاب که از خاطر شب میگذرد

هر دم آهسته از آفاق دلم میگذری...............
عالی بود مرسیییییییییییییییییییییی...............

خیرالله شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:22 http://toghoz.blogfa.com

سلام عزیزم وب خوب وجذابی داری
اگر بهم یه بزنی خوشحال میشم

سیمین محسن نژاد شنبه 15 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 18:39 http://www.payame2.blogfa.com

سلام
خانمی بیشتر از آنچه فکر می کنی بچه ها می دانند و می فهمند.

آناهیتا یکشنبه 16 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 16:04 http://shopping20.blogfa.com



باشه عزیزم..

مرسی که اومدی..

لینکی گلم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد